رویا
نوشته شده توسط : خالد پنجشيري

روبه روي پنجره ى بزرگى ايستاده ام _ باران مى بارد _ چون

 

سيلى خروشان _ بر سينه ى جهانيان _ بر دل عاشق من _ بر

 

قلب گريان من _ بر چشمان اشك آلودم غبار فرو مى رود _

 

چشمانم را مى بندم _ اشك از حريم خانه ى چشمانم چون

 

رودى پر تكاپو و پر جنب و جوش جارى مىشود _ در دشت

 

صورتم _ چشمانم بسته است _ سيل باران وحشيانه به بدنم بر

 

خورد مى كند _ به رويا رفته ام _ رويايى لذت بخش كه مرا

 

در آن سرما آرام مىكند_ چنان مرا گرم مى كند كه وجودم آتش

 

مىگيرد _ گر مىگيرم _ فرياد مىزنم _ فريادى با لبخندي

 

كه  از عاشقى و پى آزادى گشتن به وجود آمده _ لبخند مىزنم

 

_ به همه مىخندم _   به همه چيز _ حس مىكنم آزاد شدم _ 

 

حس رهايى و آزادى در ذره ذره ى وجودم برخاست _ شوق

 

آزادى _ رهايى _ بله..._ به آزادى رسيدم _ طى سالهاى دراز

 

_ چشمانم را باز مىكنم _..._ صورتم خيس خيس است _ باد

 

موهاى خيسم را آشفته كرده است _ تنم عرق سرد كرده _ به

 

خود مىلرزم _ آتش درونم كه به وجود آمده بود مىخوابد _

 

يخ مىكنم _ مانند روحى ساكت و آرام و خاموش مىشوم _

 

لبخند از روي لبهايم محو مىگردد _ به اطراف مىنگرم _ به

 

پنجره _ هنوز روبه روى پنجره ى بزرگ ايستاده ام _ باران

 

قطع شده و همه جا خيس است _ همه جا غرق در انبوه و

 

غربت _ هواى ابرى بعد از آن گريه دلش باز شد  _ پرتوى

 

خورشيد بر روى صورت من تابيد _ ناگهان همه چيز را

 

فهميدم _ من در

 

رويايى بودم _ رويايى كه در آن آزاد بودم و لبخند مىزدم _

 

نه,..._ آن يك رويا بود _ نه..._ اشكهايم دوباره جارى شد _

 

كاش دوباره به سرزمين رويا بروم و ديگر برنگردم _ اوه...

 

_ آزادي تو آمدي ولي سريع رفتى _ در واقعيت بيا _ اشك

 

چشمانم چون سيلى خروشان آمد _ اژدهاى درونم از بىپناهى

 

و تنهايى غريد _ نه_نه_ ..._من آن رويا را براى هميشه

 

مىخواهم _ چشمانم را بستم _ هيچ رويايى به سراغم نيامد _

 

دوباره چشمانم را باز كردم_دوباره بستم و باز كردم _باز هيچ

 

رويايى به سراغم نيامد _ فقط اشك چشمانم بيشتر شد _ ..._

 

براى يك لحظه طلايى و رويايى در تمام زندگى ام حس كرده

 

بودم آزاد شدم _ نه _ هنوز نه,... _ پرتوي خورشيد بر روى

 

تمام بدنم افتاده بود _  با اين حال از سرما مىلرزيدم _ از

 

سرماى درونىام _ سرمايى از قلب, روح و وجودم ...

 

غزل اشك عشق...

 





:: بازدید از این مطلب : 186
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 29 / 6 / 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: